کد مطلب:216569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:274

سخن چینی علی بن اسماعیل
یحیی بن خالد (وزیر هارون) به یحیی بن ابی مریم گفت: مرا به یكی از افراد آل ابو طالب راهنمائی كن كه دلبستگی به دنیا داشته باشد، تا به زندگی مادی او توسعه بدهیم (و در نتیجه او را پلی برای كشتن موسی بن جعفر (ع) قرار دهیم).



[ صفحه 95]



یحیی بن ابی لیلی گفت: من مردی را به این صفت می شناسم و او علی بن اسماعیل بن امام صادق (ع) است، یحیی بن خالد نزد او فرستاد، او حاضر شد، به او گفت: از عمویت (موسی بن جعفر) و شیعیان او چه خبر؟

علی بن اسماعیل گفت: «او پیروانی دارد و اموال بسیاری نزد او می آورند و اخیرا با آن اموال باغی به نام «بشیره» به سی هزار دینار خریده است...».

تا اینكه سالی هارون در حج شركت كرد، و پس از مراسم حج به سوی عراق رهسپار شد، علی بن اسماعیل نیز تصمیم گرفت با كاروان خلیفه به سوی عراق حركت كند، امام كاظم (ع) برادرزاده اش (علی بن اسماعیل) را خواست و به او گفت: برای چه می خواهی با خلیفه به سوی عراق بروی؟

علی بن اسماعیل گفت: مقروض هستم.

امام فرمود: قرض تو به عهده ی من.

او گفت: می خواهم معاش زندگی خانواده ام را تأمین كنم.

امام گفت: من عهده دار تأمین معاش آنها می شوم.

او گفت: نه، من باید مسافرت كنم.

امام كاظم (ع) سیصد دینار و چهار هزار درهم، توسط برادرش محمد بن جعفر برای ا و فرستاد و پیام داد، اكنون كه می روی این پول را به عنوان خرج سفر با خود ببر و فرزندانم را یتیم نكن (اجعل هذا فی جهازك و لا تؤتم ولدی). [1] .

در روایت دیگر آمده: امام كاظم (ع) به او فرموده: «سوگند به خدا او برای ریختن خون من، سعایت و سخن چینی می كند و فرزندانم را یتیم می نماید...».

سرانجام علی بن اسماعیل نزد یحیی بن خالد (در بغداد) رفت و جریان امام كاظم (ع) را گفت، و یحیی او را نزد هارون برد، او به هارون گفت: «اموال بسیار از



[ صفحه 96]



مشرق و مغرب نزد موسی بن جعفر می آورند، او چند خانه برای انبار آن اموال دارد، و باغی به سیصد هزار دینار خریده است و نام آن باغ را «یسیره» گذاشته است...».

هارون دستور داد دویست هزار درهم به او جایزه دادند تا در بعضی از نواحی بغداد، برای خود خانه بسازد و زندگی خود را رونق دهد.

او در یكی از بلاد شرق بغداد سكونت گزید، تا اینكه روزی به بیت الخلاء رفت و بر اثر ابتلای به بیماری خاص، همه ی روده هایش از او دفع شد و همانجا به زمین افتاد، حاضران هر كار كردند كه آن روده ها را در جای خود قرار دهند نتوانستند و او به حال مرگ افتاد، اموالش را نزدش آوردند، گفت:

ما اصنع به و انا فی الموت.

:«این پول ها را چه كنم؟ و به چه درد من می خورد با اینكه در حال جان كندن هستم». [2] .


[1] عيون اخبار الرضا ج 1 ص 69.

[2] بحار ج 48 ص 232.